معرفی کتاب شازده کوچولو
کتاب شازده کوچولو رمانی است نوشته آنتوان دو سنت اگزوپری، اشراف زاده، نویسنده و هوانورد فرانسوی. این کتاب داستان یک شاهزاده جوان را دنبال می کند که از سیارات مختلف در فضا ، از جمله زمین بازدید می کند و به مضامین تنهایی ، دوستی ، عشق و از دست دادن می پردازد. شازده کوچولو علی رغم سبک خود به عنوان کتاب کودک ، مشاهداتی راجع به زندگی و طبیعت انسان انجام می دهد. این رمان بارها بازنشر شده و حتی دانلود رایگان کتاب صوتی شازده کوچولو در اینترنت توسط بسیاری از خوانندگان انجام شده که نشان از محبوبیت این کتاب دارد.
خلاصه داستان رمان شازده کوچولو
راوی با بحث در مورد ماهیت بزرگسالان و ناتوانی آنها در درک چیزهای مهم شروع می کند. او به عنوان آزمایشی برای تشخیص اینکه یک بزرگسال روشنفکر است یا مانند یک کودک است، تصویری را که در 6 سالگی ترسیم کرده و ماری را که یک فیل را خورده است به آنها نشان میدهد. بزرگسالان همیشه پاسخ می دهند که تصویر یک کلاه را نشان می دهد ، و بنابراین او می فهمد که به جای موضوعات خیالی، در مورد چیزهای "معقول" با آنها صحبت کند. راوی خلبان می شود و روزی هواپیمای او در صحرا و به دور از تمدن سقوط می کند. او برای 8 روز آب دارد و برای نجات باید هواپیمای خود را تعمیر کند. در وسط بیابان، پسر جوانی که ملقب به "شازده کوچولو" است، به طور غیرمنتظره ای با راوی ملاقات می کند. شاهزاده موهای طلایی دارد، خنده ای دوست داشتنی دارد و تا زمانی که به آنها پاسخ داده نشود سوالات را تکرار می کند. شازده کوچولو با مواجه شدن با راوی، از او می خواهد گوسفندی بکشد. راوی ابتدا تصویر قدیمی خود از فیل درون مار را به او نشان می دهد که در کمال تعجب راوی، شاهزاده نقاشی را درست تعبیر می کند. پس از سه تلاش ناموفق برای کشیدن گوسفند، راوی ناامید به سادگی یک جعبه می کشد و ادعا می کند گوسفندی که شاهزاده می خواهد در داخل جعبه است. در جعبه سه سوراخ وجود داشت. بازهم ، در کمال تعجب راوی ، شاهزاده فریاد می زند که این دقیقاً نقاشی مورد نظر او بود. در طول هشت روز که در کویر گیر افتاده بود ، در حالی که راوی تلاش می کند هواپیمای خود را تعمیر کند ، شاهزاده کوچک داستان زندگی خود را بازگو می کند.شاهزاده با توصیف زندگی در سیاره کوچک خانگی خود شروع می کند: در واقع ، یک سیارک در اندازه یک خانه معروف به "B 612" بر روی زمین. برجسته ترین ویژگی های این سیارک سه آتشفشان کوچک (دو فعال ، و یک خاموش) و همچنین انواع گیاهان است.شاهزاده توصیف می کند که روزهای ابتدایی خود را به تمیز کردن آتشفشان ها و وجین بذرها و شاخه های ناخواسته ای که خاک سیاره اش را آلوده می کنند ، سپری می کند. بخصوص بیرون کشیدن درختان بائوباب که دائماً در آستانه تخریب سیاره هستند. اگر بائوباب ها در لحظه شناسایی ریشه کن نشوند ، ممکن است این گیاه تا زمانی که خیلی دیر شود و درخت خیلی بزرگ شود و ریشه های آن تأثیر فاجعه باری بر روی این سیاره کوچک بگذارد. شاهزاده می خواهد گوسفندی گیاهان نامطلوب را بخورد، اما نگران است که گیاهان خار نیز بخورد. این شاهزاده از عشق خود به گل رزی می گوید که مدتی پیش در سطح سیارک شروع به رشد کرده.
گرچه شاهزاده عاشق گل سرخ شده، اما او احساس میکند که گل از او سوء استفاده می کند و تصمیم میگیرد که سیاره را ترک کند تا بقیه جهان را کشف کند. هنگام خداحافظی آنها ، گل سرخ جدی است و عذرخواهی می کند که عشق خود را نشان نداده وهر دو احمق بودند. گل برای او آرزوی سلامتی می کند و می خواهد او را در کره شیشه ای رها کند و می گوید که از خودش محافظت می کند. شاهزاده ابراز تاسف می کند که وقتی در کنار او بود نمی فهمید چگونه گل سرخ خود را دوست بدارد و باید به کارهای مهربانانه او گوش می داد ، نه به سخنان بیهوده او. شاهزاده از آن زمان از شش سیاره دیگر بازدید میکند، که در هر کدام از آنها یک فرد بزرگسال غیر منطقی و تنگ نظر زندگی می کرد و هرکدام قصد انتقاد از عنصری از جامعه را داشتند. آنها عبارتند از:پادشاهی بدون رعایا ، که فقط فرامین قابل پیگیری صادر می کند، مانند دستور غروب خورشید هنگام غروب. یک انسان خودشیفته که فقط ستایش را می خواهد. شرابخوری که می نوشد تا شرم نوشیدن را فراموش کند. تاجری که نسبت به زیبایی ستاره ها نابینا است و درعوض برای "مالکیت" همه آنها بی نهایت آنها را شمرده و فهرست می کند (نقد مادی گرایی) یک فانوس بان در یک سیاره بسیار کوچک، که یک روز کامل در آن یک دقیقه طول می کشد. او زندگی خود را به پیروی از دستورات خاموش و روشن کردن چراغ چراغ هر 30 ثانیه هدر می دهد تا با شب و روز سیاره خود مطابقت داشته باشد. جغرافی دان مسنی که هرگز در هیچ کجا نبوده است و یا مواردی را که ثبت می کند ندیده است.
این جغرافیدان است که به شاهزاده می گوید که گل سرخ او موجودی زودگذر است ، که ثبت نمی شود ، و توصیه می کند که شاهزاده بعدی از سیاره زمین بازدید کند.سفر به زمین با ارزیابی عمیقاً بدبینانه از بشریت آغاز می شود. به گفته راوی ، شش شخص پوچی که شاهزاده قبلاً با آنها روبرو شده است تقریباً در مورد کل دنیای بزرگسالان هستند، روی زمین وجود داشت .
از آنجا که شاهزاده در صحرا فرود آمد ، معتقد بود که زمین خالی از سکنه است. وی سپس با مار زردی روبرو شد که ادعا می کرد اگر مایل به بازگشت بود، قدرت بازگشت او را به خانه خود دارد.
شاهزاده با یک ردیف بوته های گل سرخ روبرو شد و درحالیکه فکر میکرد گل رز خودش بی نظیر است. او احساس کرد که او اصلاً شاهزاده بزرگی نیست ، زیرا سیاره او فقط شامل سه آتشفشان کوچک و یک گل است که اکنون آن را معمولی می داند. روی چمن دراز کشید و گریه کرد ، تا اینکه روباهی آمد. روباه تمایل به رام شدن داشت و به شاهزاده می آموزد که چگونه او را رام کند.
روباه تمایل به رام شدن داشت و به شاهزاده می آموزد که چگونه او را رام کند. با رام شدن ، چیزها از عادی بودن و دقیقاً مانند بقیه بودن به چیزهای خاص و منحصر به فرد تبدیل می شود.
شاهزاده می فهمد که گل رز او واقعاً منحصر به فرد و خاص بود زیرا او عشق و علاقه شاهزاده بود. او او را "اهلی" کرده بود و اکنون او از همه گلهای رز که در باغ دیده بود با ارزش تر بود.
روباه با عزیمت غم انگیز خود ، رازی را به زبان می آورد: چیزهای مهم را فقط با قلب می توان دید ، نه چشم ها.
شاهزاده به خاطر خاطراتش دلگیر و غمگین شده و آرزو می کند به خانه برگردد و گل خود را ببیند.
راوی بعداً شاهزاده را پیدا می کند که با مار صحبت می کند ، در مورد بازگشت او به خانه و آرزویش برای دیدن دوباره گل سرخ خود ، بحث می کند. شاهزاده خداحافظی عاطفی با راوی می کند و سپس شاهزاده از راوی فاصله می گیرد و به مار اجازه می دهد تا او را گاز بگیرد ، بی صدا به پایین می افتد.
صبح روز بعد ، راوی قادر به یافتن جسد شاهزاده نیست. او سرانجام موفق شد هواپیمای خود را تعمیر کند و صحرا را ترک کند. تشخیص اینکه شاهزاده به خانه برگشته یا مرده است ، به عهده خواننده است.
داستان با ترسیم منظره ای که شاهزاده و راوی روبرو می شوند و جایی که مار زندگی جسمانی شاهزاده را می گیرد ، پایان می یابد. راوی درخواست می کند هر کسی در آن منطقه با یک فرد کوچک با فرهای طلایی روبرو شود و از پاسخ دادن به هر گونه سوال امتناع ورزد ، فوراً با او تماس بگیرد.
تحلیل کتاب شازده کوچولو
کتاب شازده کوچولو به دنبال عشق از یاد رفته در میان هیاهوی تکنولوژی و دنیای صنعتی میگردد. نقد این کتاب به آدم بزرگ هاست که مفاهیم اصلی زندگی را از یاد برده اند و کودک درون آنها مرده است. در این کتاب هر شخصیت نمادی است از یکی از ویژگی های انسانی. قدرت طلبی، غرور، پول پرستی، ایثارگری در کنار گل که نمادی از عشق است و مار که نمادی از مرگ است.
این کتاب به صورت اعجاب انگیزی هم مفاهیم عمیق انسانی را برای بزرگسالان مطرح میکند و هم به خوبی مورد توجه و استقبال کودکان است.
«شازده کوچولو» روایت عشق است. روایت عشقی از یاد رفته در قیل و قال تکنولوژی و صنعت روز. روایتی است از سر درگمی آدمی که نه راه میشناسد و نه هدف دارد. در این کتاب اگزوپری دنیای آدم بزرگها را به سخره میگیرد و آنها را به خاطر فراموش کردن ارزشهای اصلی زندگی سرزنش میکند. اگزوپری در این کتاب میخواهد خبر از فوت کودک درون آدمها بدهد. او میخواهد در این کتاب از دوست داشتن و عشق ورزیدن بگوید. او برای بیان این مفاهیم در کتابش از سبک سورئال بهره گرفته است. در این کتاب که اثری نمادین میباشد؛ سیاره اول: نماد حاکمانی است که میخواهند بر تمام دنیا تسلط داشته باشند. سیاره دوم: نماد انسانهای خودپسند و مغرور است. سیاره سوم: نماد انسانهای بیهدف است. سیاره چهارم: نماد افراد پول پرست است. سیاره پنجم: نماد انسانهای ایثارگر است که خواستههای خود را فدای خواستههای دیگران میکنند. سیاره ششم: نماد افرادی است که عشق در نظر آنها ارزشی ندارد. عناصر نمادین دیگری نیز در این اثر وجود دارند. از جمله: مار که نماد مرگ است و میتواند شازده کوچولو را به دنیای قبلش بازگرداند، و گل که نماد عشق و محبت است.
7 درس زندگی از رمان شازده کوچولو
پیام های موجود در این افسانه جذاب از درس های مهربانی گرفته تا مراقبت از محیط زیست امروز هم مانند گذشته مهم هستند.
شاهزاده کوچولو از زمان حضور در سال 1943 قلب خوانندگان سراسر جهان را به خود جلب کرده است. این داستان توسط تجربیات نویسنده در نیروی هوایی فرانسه الهام گرفته شده است. در ظاهر این یک داستان ساده است ، اما این یک داستان حکمت آمیز است و پیام های مهرورزی و حسن نیت او همچنان ادامه دارد. در اینجا هفت درس زندگی آورده شده است که می توانیم از این داستان افسون آمیز یاد بگیریم.
1. زیاد به اعداد علاقه نداشته باشید
« بزرگسالان علاقه زیادی به اعداد دارند. وقتی در مورد دوست جدیدی به آنها می گویید، آنها هرگز نوع سوالاتی را که باید از شما بپرسند از شما نمی پرسند، مانند:
"او چه صدایی دارد؟"
"بازی های مورد علاقه او چیست؟"
"آیا او پروانه ها را جمع می کند؟"
در عوض آنها می پرسند: "او چند ساله است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟ " آنها واقعاً تصور می کنند که این بهترین راه برای کشف این است که او چه جور آدمی است! "
2. از سیاره مراقبت کنید
شاهزاده کوچولو بعداً توضیح داد: "این فقط یک مسئله انضباط شخصی است." "اولین کاری که صبح از خود مراقبت می کنید ، دندان های خود را مسواک می زنید و صورت خود را می شوید ، نه؟ خوب ، دومین کاری که باید انجام دهید مراقبت از سیاره است. "
3. دیگران را با گفته هایشان قضاوت نکنید ، بلکه با توجه به آنچه آنها انجام می دهند قضاوت کنید
‘"گل سرخ من، مرا با عطر و بوی خود پر کرد ، او زندگی من را شاد کرده بود. من هرگز نباید او را ترک کنم. من باید درک می کردم که چه روح شیرین حساس در زیر همه بازی های احمقانه او وجود دارد. "
4. روابط باعث می شود زندگی ارزش زندگی داشته باشد
‘" منظور از "اهلی" دقیقاً چیست؟ "
روباه گفت: "خوب ، این چیزی است که اغلب فراموش می شود." "من فکر می کنم این یعنی: ایجاد نوعی رابطه."
"ارتباط؟"
روباه گفت: "بله." "من توضیح خواهم داد. از نظر من ، شما فقط یک پسر کوچک مثل هر پسر دیگری هستید ، مثل صد هزار پسر کوچک دیگر. من نه به تو احتیاجی دارم و نه تو به من. از نظر تو من مثل هر روباه دیگری مثل صد هزار روباه دیگر روباه هستم. اما اگر مرا ، من و شما اهلی کنید ، ما یک رابطه ایجاد خواهیم کرد و بنابراین به یکدیگر احتیاج خواهیم داشت. شما برای من در دنیا بی نظیر خواهید بود ... اگر بخواهید مرا اهلی کنید ، تمام زندگی من بسیار سرگرم کننده تر خواهد بود. من صدای قدم تو را می شناسم و با بقیه متفاوت است. با صدای هر قدم دیگری که می خواهم سریع در سوراخ زمین فرو می روم. اما صدای پای تو برای گوش من مانند موسیقی خواهد بود ، و من سریع و هر طور که دوست داری از سوراخ خود بیرون می آیم. "
5- موارد مهم زندگی را نمی توانید فقط با قلب خود ببینید
‘هنگامی که شازده کوچولو به خواب رفت ، من او را در آغوشم گرفتم و دوباره به راه افتادم. وقتی راه می رفتم خیلی متاثر شدم. به نظر می رسید که من ظریف ترین گنجینه ها را در آغوش خود حمل می کنم ، که هیچ چیز شکننده تری در کل زمین وجود ندارد. در نور ماه به این پیشانی رنگ پریده نگاه کردم ، آن چشمان بسته ، آن گیسوانش که در باد می لرزیدند: "آنچه می بینم ،" فکر کردم ، "پوسته ای بیش نیست. آنچه واقعاً مهم است ، نمی توانم ببینم. "
6. این زمانی است که به چیزی اختصاص می دهید و آن را ارزشمند می کند
سطل را به لبهایش بردم. نوشید و چشمانش بسته بود. بعد نوشیدم. مثل جشن آب بود. این البته یک غذای معمولی نبود ، اما ممکن است به همان خوبی هم بوده باشد. شیرینی این آب از راه رفتن طولانی زیر ستاره ها ، از آواز قرقره و تلاش برای بالا کشیدن آن سطل متولد شد. این به من احساس خوبی می دهد ، باعث خوشحالی من می شود ، مانند یک هدیه. "
7. و در آخر ، یادتان باشد که به ستاره ها نگاه کنید
« ستاره ها برای افراد مختلف معانی مختلفی دارند. برای مسافران ، ستاره ها به آنها می گویند کجا هستند ، کجا می روند. برای دیگران ، آنها فقط نورهای کمی در آسمان هستند. از نظر محققان ، آنها دنیای ناشناخته هستند ، اما هنوز کشف و درک نشده اند. برای تاجر من ، آنها طلا هستند. اما همه ستاره ها سکوت می کنند. و شما؟ هیچ کس در دنیا ستاره ها را مانند شما نمی بیند ... برای شما ، و فقط برای شما ، ستاره ها همیشه می خندند. "
تهیه شده توسط: panteashop.ir
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2